پاریدولیا Pareidolia ، به یک پدیده روانشناسی اشاره دارد که در آن محرکهای مبهم حسی که غالبا به صورت صدا یا تصویر هستند، به صورت معنیداری ادراک میشوند.
مثالهای جالبی از این پدیده میتوان آورد، مثلا وقتی به ابرها نگاه میکنید و در آن چهرههای انسانی یا شکل حیوانات را میبینید، یا وقتی به نظرتان میآید چهره کسی را در ماه دیدهاید یا حتی وقتی حس میکند وقتی یک نوار صوتی که به صورت برعکس پخش میشود، حاوی پیام صوتی مخفیای است، در همه این حالات مغز شما از یک سری محرکهای بیمعنی، تلقیهای معنیدار میکند.
پاریدولیا از دو واژه یونانی درست شده است، «پارا» که به معنی «کنار» یا «همراه» است و «ایدولون» که به معنی تصویر است و در کل، به معنی و مفهوم جانبی یک شکل اشاره دارد.
پاریدولیا، خود نوعی از مفهوم گستردهتری به نام «آپوفنیا» است، در «آپوفنیا» یک شخص از چیزها، طرحها، ارتباطات بیمعنی، پی به معانی پنهان و ژرفتری میبرد. برای اینکه گیج نشوید، برایتان مثال میزنم، مثلا خیلی از ماها فیلم ذهن زیبا را دیدهایم، در این فیلم راسل کرو که نقش جان نش را بازی میکند با دیدن بریده مجلات و نشریات، مفاهیم خاصی از آنها استنتاج میکند و فکر میکند که جاسوسها در قالب جملات و کلمات ساده، پیامها مخفی برای روسها میفرستند. در فیلم تئوری توطئه هم مل گیبسون، با کنار هم نهادن اخبار منتشر شده از رسانهها، پی به بازیهای پشت پرده دنیای سیاست و نهادهای امنیتی میبرد.
از گسترده کردن بحث خودداری میکنم و به همان پاریدولیا میپردازم:
در این پست ابتدا مثالهای جالبی از پاریدولیا را با هم مرور میکنیم و در انتهای پست در مورد چرایی این پدیده و تمایل مغزی با هم صحبت خواهمیم کرد:
یکی از بارزترین جلوههای پاریدولیا ، دریافت و تصور نمادهای مذهبی از عکسها، نحوه قرار گرفتن اشیا در کنار هم یا بافت خاص یک جسم است. این نوع از پاریدولیا، اختصاص به فرهنگ یا معتقدان مذهب خاصی ندارد و تقریبا در همه کشورها و در میان پیروان همه ادیان این نوع تلقیها مشاهده شده است.
- تصویر مسیح در نان تستشده یکی از خبرسازترین و مشهورترین این چهرهانگاریهاست:
- به این عکس خوب نگاه کنید، تصویر یک مرد ریشو با چشمان بسته که بسیار شبیه پرتره عیسی مسیح است، در میان عکس دیده میشود.
این عکس را جسیکا لانگرن از سوئد به سایت paranormal.about.com ، فرستاد. در این عکس کم کیفیت که دوره ویکتوریا گرفته شده است. به گفته جسیکا، بچه روی زانوی مرد، یک هفته بعد از گرفته شدن عکس فوت کرده است!
خوب این توضیح و دریافت عکس مسیح با این وضوح، هر معتقدی را میتواند به فکر بیندازد.
حالا این عکس را با کمک فتوشاپ رنگآمیزی میکنیم تا ببینیم، چهره مرد ریشو، چطور به صورت تصادفی با کنار هم قرار گرفتن اشیا در ذهن ما شکل گرفته است:
همان طور که میبینید، پیشانی مرد ریشو، کلاه بچه است، چشم بسته او در واقع چهره بچه است، چهره مرد، پیراهن بچه است، ریش او چیزی جز بوتهای در زیر عکس نیست و …
- اما پاریدولیا، فقط منحصر به انگارههای مذهبی یا شبه مذهبی نیست، در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، یک محقق ژاپنی به نام «چنسوکو اوکامارو» که فسیلها را بررسی میکرد، دهها قطعه فسیل شبیه انسان و حیوانات پیدا کرد که متعلق به ۴۲۵ میلون سال پیش بودند، فسیلها بسیار شبیه اجزای بدن انسان و سایر حیوانات بودند، تنها مشکل آنها این بود که آنها چیز جز قطعات چند سانتیمتری یا چند میلیمتری نبودند و در واقع این قدرت تخیل این محقق بود که در تکههای سنگ و فسیل اجزای پیکر موجودات را میدید! جالب است که او به این خاطر برنده جایزه نوبل نادانها در سال ۱۹۹۶ شد!
- همان طور که در یکی از پستهای گذشته یک پزشک برایتان نوشته بودم، یک تست روانشناسی به نام تست رورشاخ وجود دارد که در آن از لکههای جوهر روی کاغذ به آدمها نشان داد میشود و از آنها خواسته میشود که بگویند که این لکهها را شبیه چه چیزهایی میبینند و چه مفهومی میتوانند از لکهها در ذهن مجسم کنند.
- پاریدولیا را شما حتی وقتی یک بسته چیپس را باز میکنید، میتوانید ببینید، مثلا در این قطعه چیپس چه میبینید؟!
اگر تخیل و خاطره ذهنی از الویس پریسلی داشته باشید، نیمرخ او به نظرتان میآید!
- حتی تصاویری که میلیاردها کیلومتر آن سوتر از زمین گرفته شدهاند، ممکن است چیزهای به ذهن ما بیاورند.
این عکس که وایکینگ یک از مریخ مخابره کرد، تپهای را نشان میدهد که شبیه صورت یک انسان است، بلافاصله این عکس و حاشیههای آن چنان معروف شد که وارد فیلمها، سریالها، ویدئوگیمها و کتابهای کمیک شد.
اما چرا ذهن انسان این گونه کار میکند؟ انسانها به یاری فناوری مدتها طول کشید تا موفق شدند دوربینهای هوشمندی بسازند که قادر به تشخیص چهره یا لبخند باشد، اما انسانها حتی در چیزهای نامربوط هم میتوانند چهره همنوعان خود را ببینند.
کارل ساگان -دانشمند اخترشناسی که با برنامههای مستند علمی جذاب و همه فهماش، علم را به میان مردم آورد- نظر جالبی در این مورد داشت، او عقیده داشت که انسانهای در یک ساز و کار برای بقای بیشتر، به نوعی طراحی شدهاند که بتوانند از لحظه تولد، چهره انسانهای دیگر را به راحتی تشخیص دهند. با کمک این مکانیسم، آنها با جزئیات بسیار کم میتوانند، چهرهای را از دور تشخیص بدهند، این مکانیسم آنقدر کارا از آب درآمده که علاوه بر کاربرد اولیه خود حتی میتواند از طرحهای نامفهموم هم چهره دربیاورد.
کارل ساگان معتقد بود که شناسایی دوست از دشمن برای انسانهای ماقبل تاریخ یا حتی انسانهای مدرن مهم و حیاتی بوده است، طوری که ناتوانی در تمیز دوست از دشمن در کسری از ثانیه، منجر به نیست شدن یک انسان میشد، به همین خاطر چرخه تکامل در طی هزاران سال این حس را در مغز ما تقویت کرده اتست.
در سال ۲۰۰۹، دانشمندان تصمیمگرفتند با MEG که شیوهای برای نقشهبرداری از مغز با ثبت میدانهای مغناطیسی تولیدشده توسط آن است، مغز انسانها را هنگامی که در حال چهرهسازی از طرحهای نامفهوم است مورد بررسی قرار دهند.
مشخص شد که در این حالت، مشابه هنگامی که ما به صورت عادی قیافه یک انسان را میبینیم، قسمتی از قشر مغز ما موسوم به قسمت قدامی دوکی شکل یا ventral fusiform cortex تحریک میشود، اما زمانی که ما اشیای تداعیکننده چهره را نمیبینیم این قسمت فعالیتی را از خود نشان نمیدهد.
فاصله زمانی بین دیدن یک شبهچهره تا فعال شدن این قسمت تنها ۱۳۰ هزارم ثانیه است، که درست به اندازه فاصله زمانی مورد نیاز برای ادراک یک چهره واقعی است.
این مطلب نشان نمیدهد که مکانیسم چهرهسازی مغز ما یک مکانیسم اولیه است و نباید تصور کنیم که یک پدیده شناختی دیرهنگام، وابسته به پردازش کورتکس خودآگاه ما در این امر دخیل است. به عبارتی پیش از آنکه ذهن خودآگاه ما وارد میدان شود، ما به صورت فطری حتی با دیدن این تصویر ساده، یک چهره را در این طرح میبینیم و نه چیز دیگر.
ما حتی برای درک شاد بودن، غمگین بودن یا تهاجمی بودن یک صورت یا چهرهنما نیاز به اطلاعات کمی داریم، این مکانیسم هم میتواند یک مکانیسم تکاملی در مغز برای پرهیز کردن از آدمهایی باشد که تهدیدی برای موجودیت ما هستند.
جالب است بدانید که بیماریهای وجود دارند که میتوانند مکانیسم شناسایی چهره را مختل کنند، هر گاه شکنج دوکیشل قدامی به خاطر سکته، تومور یا آسیب، دجار مشکل شود، ما دچار بیماری عدم توانایی در تشخیص چهره میشویم به این حالت اصطلاحا پروسپاگنوزیا گفته میشود.
البته پاریدولیا به صورت افراطی هم میتواند نشانهای از اختلال روانی وسواسی- جبری باشد.
نظرات شما عزیزان: